به گزارش مشرق، پس از عزل بنىصدر، وى در منزل ناصر تكميل همايون ـ عضو حزب ملّت ايران ـ مخفى شد. طبق اظهارات تكميل همايون او مىپنداشته كه، بنىصدر قرار بود در ايران بماند. وى در اعترافات پس از بازداشت، گفت كه از بدو اتّصال بنىصدر به مجاهدين خلق در مخفىگاه، او را بىاثر مىكنند و تمام پلهاى ارتباطى فرو مىريزد؛ بخصوص كه وى اظهار داشت، قرار بنىصدر و وى مقوله ديگرى بوده است:
« ... به اين شرط من خودم را داخل معركه كرده بودم و با آخرين روزهاى سياسى بنىصدر گره زده بودم كه وى را صحيح و سالم به بيت امام بسپارم.»
اظهارات و نوع بيان تكميل همايون در مورد ارتباط بنىصدر با مجاهدين خلق نيز اندكى با آنچه ديگران گفتهاند، متفاوت است. بنىصدر ـ گويا ـ چنين وانمود مىكرده كه «خواستار تعلّق به هيچ گروهى نيست» و تماس وى با سازمان نيز به منظور «رفع ابهام» و «تطهير آن قسمت از موضع ايدئولوژى آنها كه وى التقاطى مىدانست»، بوده است. تكميل همايون در خصوص فرار بنىصدر چنين اظهار مىدارد:
« كارها بدون اطّلاع من، كاملاً در خفا به دستيارى حسين نوّاب صفوى انجام گرفت. ظاهراً به من چنين تفهيم شده بود كه يك بحث جدّى ايدئولوژيك در پيش است، نه يك فرار و پنهان شدن... وقتى آن شب بنىصدر به همراه مجاهدين و با وسيلهاى كه آنها تهيه كرده بودند رفت، من آقاى نوّاب را تا باجه تلفن نزديك بيمارستان [هزار تختخوابى] همراهى كردم. از گفتوگوهايى كه او با من داشت، فهميدم من در يك فرار و اختفا همكارى كردهام. رئوس مطالبى كه گويا نوّاب مأموريت داشت به من تفهيم كند، چنين بود:
ـ شما (يعنى من) راحت شديد؛ ديگر مسئوليتى نداريد.
ـ خطر از بنىصدر دور شد.
ـ آنها (مجاهدين) به خوبى مىتوانند از بنىصدر دفاع و پاسدارى كنند.
ـ اگر بنىصدر لو مىرفت، نهتنها براى شما بلكه براى حزب ملّت ايران هم بد مىشد.
وضع روانى من واقعاً از شنيدن اين حرفها بسيار دگرگون شد. اين حرفها يعنى من آلت فعل شده بودم. مرا به بازى گرفته بودند. برنامه اصلى، يعنى رفتن به بيت امام، منتفى شده بود....»
در خصوص ارتباط بنىصدر با سازمان و نحوه آن، سودابه سديفى از اعضاى دفتر وى نيز مطالبى اظهار داشته كه ضمن آن به پيغام بنىصدر به رجوى مبنى بر آغاز ترور سران حكومت اشاره كرده است:
پس از عزل بنىصدر، عدّهاى از جمله نوّاب او را تحريك مىكردند [كه] به مجاهدين بپيوندد و بنىصدر نيز به وسيله نوّاب با مجاهدين در ارتباط بود. روزى من و عدّهاى در حضور بنىصدر بوديم. نوّاب در ارتباط با مجاهدين دو پاكت و يك روزنامه، كه فكر مىكنم در آن دفاع از بنىصدر مطرح بود، آورد. يكى از نامهها از سازمان مجاهدين خلق بود. نامه ديگر هم اعلاميه چاپى از ناحيه همان سازمان. همه را به بنىصدر داد. نوّاب اصرار داشت [كه] بنىصدر با يكى از سران مجاهدين تماس حاصل كند. بنىصدر پافشارى مىكرد كه با خود رجوى ـ رودررو ـ گفتوگو كند. نوّاب گفت: ترتيب يك تماس تلفنى را با رجوى خواهد داد؛ ولى بنىصدر معتقد بود كه تماس تلفنى دردى را دوا نمىكند و جز سلام عليك پشت تلفن حرف ديگرى نمىشود زد و اين مثمرثمر نيست. نوّاب صفوى استدعا كرد كه اگر پيامى به رجوى دارد، او مىتواند حامل پيام باشد و بنىصدر پيامش را چنين اعلام نمود: «بايد شروع به زدن رأسهاى آنها نمود؛ چاره ديگرى نيست.» سپس محافظت بنىصدر توسط مجاهدين مطرح گرديد كه طرح كلّى آن مورد موافقت بنىصدر قرار گرفت.
حسين نوّاب صفوى، در اعترافات خود در تشريح نحوه وصل نهايى بنىصدر به سازمان، و توضيح نقش خود به عنوان رابط اصلى با سازمان در زمان اختفا، به سوابق روابط سازمان و بنىصدر نيز اشاره دارد.
حجتالاسلام هاشمى رفسنجانى در خاطرات خود اشاره كرده كه در ابتدا نسبت به فرار بنىصدر، تعمدا ممانعتى از سوى دستگاههاى امنيتى، صورت نپذيرفته بود:
يك نظر اين است كه مانع فرارشان [ = بنىصدر و همكارانش] نشويم، زيرا به كلى از اعتبار ساقط مىشوند و چيزى بر مدنى و بختيار و پهلوىها نمىافزايند. نظر امام، اين بوده كه نگذاريم بگريزند، ولى ديشب [ = 20 خرداد 60] از احمد آقا [خمينى] نقل شد كه امام هم، ديگر مخالفتى ندارند.
آقاى احمد قديريان معاون دادستان انقلاب در آن زمان، در خاطرات خود در مورد دستور اجتناب از دستگيرى و تعقيب بنىصدر چنين گفته است:
در رابطه با دستگيرى بنىصدر، ما در حدود سه روز دنبال وى بوديم. بنىصدر و مسعود رجوى در ابتداى كار [از نظر اطلاعاتى و مراقبت] در دست ما بودند. ساعت 12 شب آقاى قدوسى [دادستان انقلاب] نبودند، با آقاى بهشتى رحمهاللّه عليه تماس گرفتم و خدمتشان عرض كردم كه بنىصدر در حدود 2 يا 3 ساعت است پيدايش نيست. آقاى قدوسى هم فرمودهاند كه شما تعقيب نكنيد. ايشان (مرحوم بهشتى) فرمودند كه هرچه آقاى قدوسى فرمودند عمل كنيد. آقاى قدوسى آن شب قم بودند... در هر صورت تماس گرفتيم و ايشان گفتند كه كنترل و تعقيب بنىصدر را قطع كنيد و ما هم قطع كرديم... موضوع از اين قرار بوده است كه حضرت امام فرموده بودند كه نسبت به دستگيرى بنىصدر اقدام نشود، كه اشتباها از فرمايشات حضرت امام چنين برداشت شده بود كه تعقيب و كنترل بنىصدر متوقف شود.
طبق تصوير سندى كه در ضمايم كتاب خاطرات آقاى قديريان درج شده است، معاون دادستان انقلاب طى نامهاى به دادستان كل انقلاب در تيرماه 60، اعلام كرده است كه: «با توجه به تأكيد حضرتعالى، در خصوص قطع مراقبت از آقاى بنىصدر و رجوى اقدام شده است.»
علىاكبر راستگو از جداشدگان سازمان درباره فرار رجوى اين گونه ديدگاه افراد نظير خود را بيان كرده است:
... رجوى بعد از قدرت نمايى ميليشيا در 30 خرداد 60 و عدم سقوط رژيم از تهران فرار كرد و به فرانسه گريخت. اگر وى قدرت را غصب شده مىدانست و به باورهاى خود ايمان داشت يقينا مىبايستى در ايران مىماند و همانند ميليشياى خود... با رژيم مىجنگيد... ولى وى همه هواداران را بدون هيچگونه واهمهاى زير تيغ جمهورى اسلامى گذاشت و فرار كرد... از طرف ديگر رجوى هنگام فرار از ايران دو نفر را بر جاى گذاشت كه مىتوانستند براى رهبرى وى بعدها باعث دردسر شوند. يكى موسى خيابانى و ديگرى همسرش اشرف ربيعى... با وجود موسى، رجوى هيچوقت رهبر بلامنازع سازمان نمىشد و از طرف ديگر رجوى عاشق دختر بنىصدر شده بود و تصميم به ازدواج با وى را در پاريس در سر مىپروراند كه ضمنا رابطه شخص بنىصدر را نيز... از اين طريق مستحكم گرداند.
رجوى در توجيه اين فرار، مطالبى عنوان كرده است كه مىتواند نشانگر سلطهطلبى وى ـ از نخست، حتّى با پذيرش ظاهرى رياست جمهورى بنىصدر ـ باشد. آنچه وى عنوان مىكند، تلاشى است براى موجّه و منطقى جلوه دادن «فرار» و «گريز». به راستى جز اين نمىتوان تصوّر كرد كه خروش مردم ايران، پس از وقوع انفجار در دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى، و سپس نحوه شركت عظيم مردم در دومين انتخابات رياست جمهورى هرگونه اميدى را در ذهن رجوى و بنىصدر زدود. رجوى مىگويد:
بلافاصله بعد از نخستين ضربه نظامى و سلب ثبات و بىآينده كردن رژيم ...، ما مىبايست در زمينه سياسى هم كارمان را متعادل و متوازن مىكرديم و آلترناتيو دموكراتيك خودمان را ارائه مىداديم. با اين ديدگاه بود كه به آقاى بنىصدر ... پيشنهاد تشكيل شوراى ملى مقاومت را كرديم و با تأييد ايشان شورا تأسيس شد ... به اين ترتيب، با تأسيس شوراى ملى مقاومت، آلترناتيو (حكومت جانشين) ما در قبال رژيم ... هم مشخص شد و بُعد سياسى حركتمان با بُعد نظامى آن، متطابق و متوازن گرديد. يك هفته يا ده روز بعد از تأسيس شوراى ملى مقاومت هم جريان پرواز به پاريس پيش آمد. ... پرواز به فرانسه ـ ولو اينكه مبنا و اساسش را حفاظتى تلقّى بكنيم ـ با اين تركيب و با اين شكل بخصوص آمدن، در مجموع در خدمت معرّفى و تثبيت آلترناتيو بود؛ به ويژه كه بر محمل يك عمل بزرگ نظامى (يعنى خود پرواز) نيز سوار بود.
در اولين ساعات روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه 1360 خبرگزارىها و راديو ـ تلويزيونهاى جهان فرار بنىصدر و رجوى را گزارش دادند. اولين گزارش، به صورت تصويرى و كوتاه، در فرودگاه نظامى «اورو» پاريس تهيه شده بود و بنىصدر را با سبيلهاى تراشيده نشان مىداد كه رجوى نيز در كنارش قرار داشت. اولين اطلاعات منتشر شده از اين امر حكايت داشت كه هواپيماى فرار (بوئينگ 707 به خلبانى سرهنگ معزّى) از فضاى كشورهاى عضو ناتو عبور كرده و در يك فرودگاه نظامى متعلق به ناتو نيز فرود آمده است و گويا فرودگاه مزبور، از پيش، براى اين فرود آماده بوده است. با توجه به چهره شناخته شده بنىصدر، محور اصلى اخبار منتشره در رسانههاى بينالمللى، رييسجمهور سابق ايران بود و رجوى در آنها تحتالشعاع وى قرار داشت. خبر تفصيلى زير در همان ساعات اول به سراسر جهان مخابره شد:
ابوالحسن بنىصدر، رييس جمهور معزول ايران، به كشور فرانسه گريخت و از دولت اين كشور پناهندگى سياسى دريافت كرد. بنىصدر با يك هواپيماى بوئينگ 707 نظامىِ ربوده شده در ساعت 45/22 سهشنبه شب، بهطور غيرمجاز، ـ پيش از آنكه هواپيماهاى شكارى نيروى هوايى جمهورى اسلامى ايران كه در تعقيب هواپيماى ربوده شده بودند، به اين هواپيما برسند ـ از مرز ايران خارج شد و با عبور از كشورهاى تركيه، قبرس، يونان و شمال ايتاليا، در يك فرودگاه نظامى واقع در حومه پاريس به زمين نشست. هواپيماى ربوده شده حامل بنىصدر را سرهنگ بهزاد معزّى هدايت مىكرد كه پيشتر نيز هدايت هواپيماى شاه را به قصد مراكش بر عهده داشت. بنىصدر در پاسخ به سؤال يكى از خبرنگاران گفت [كه] تصوّر مىكند به زودى به ايران بازگردد. وى تصريح كرد: از آن جهت فرانسه را به عنوان تبعيدگاه سياسى خود برگزيده است كه قبل از پيروزى انقلاب، بخشى از زندگى خود را در اين كشور گذرانده است و دو دختر وى ـ بهطور دايم ـ در فرانسه اقامت داشتهاند.
مسعود رجوى، يكى از رهبران سازمان مجاهدين خلق كه در مدت زندگى مخفى بنىصدر از او حمايت مىكرد، نيز در كنار رييس جمهور مخلوع ايران ـ كه بسيار خسته به نظر مىرسيد ـ ديده مىشد. همچنين سرهنگ بهزاد معزّى، كه ترتيب دهنده فرار بنىصدر بوده است، همراه وى بود. سپس رشته سخن را سرهنگ معزّى به دست گرفت و به تشريح چگونگى فرار بنىصدر پرداخت. وى گفت: روز گذشته (سهشنبه) برنامه پرواز يك بوئينگ 707 سوخترسانى با پنج نفر خدمه را در اختيار داشت. اين برنامه، يك مأموريت آموزشى عادى بر فراز ايران بود. معزّى اضافه كرد: حدود ساعت بيست و سى دقيقه سهشنبه شب، طبق برنامه پرواز هواپيما، سوختگيرى كامل كرد؛ و در همان موقع، بنىصدر با يك وانت از راه مىرسد؛ طبق برنامه پيشبينى شده، ساعت بيست و دو و سى دقيقه با بوئينگ از فرودگاه نظامى تهران پرواز كرد و رهسپار يونان شد و ساعت چهار و سى دقيقه [بامداد ]در فروگاه نظامى اورو به زمين نشست.
بلافاصله پس از علنى شدن داستان فرار بنىصدر و رجوى، اخبار مربوط به اظهارنظرهاى رسمى و اقدامات ديپلماتيك جمهورى اسلامى در خصوص اعلام مجرميت فراريان و ضرورت استرداد آنها در صدر خبرها قرار گرفت. مهندس ميرحسين موسوى، وزير امور خارجه، اعلام نمود كه ايران بهطور رسمى تقاضاى استرداد بنىصدر را تسليم سفارت فرانسه در ايران، كرده است. وى همچنين اظهار داشت: مداركى عليه بنىصدر در دادگسترى ايران وجود دارد كه به مسئول سفارت فرانسه تحويل داده خواهد شد تا با ارسال آن به فرانسه، براى مقامات فرانسوى محقّق شود كه بنىصدر تحت تعقيب بوده است.
سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام،مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي،ج 2 ،
« ... به اين شرط من خودم را داخل معركه كرده بودم و با آخرين روزهاى سياسى بنىصدر گره زده بودم كه وى را صحيح و سالم به بيت امام بسپارم.»
اظهارات و نوع بيان تكميل همايون در مورد ارتباط بنىصدر با مجاهدين خلق نيز اندكى با آنچه ديگران گفتهاند، متفاوت است. بنىصدر ـ گويا ـ چنين وانمود مىكرده كه «خواستار تعلّق به هيچ گروهى نيست» و تماس وى با سازمان نيز به منظور «رفع ابهام» و «تطهير آن قسمت از موضع ايدئولوژى آنها كه وى التقاطى مىدانست»، بوده است. تكميل همايون در خصوص فرار بنىصدر چنين اظهار مىدارد:
« كارها بدون اطّلاع من، كاملاً در خفا به دستيارى حسين نوّاب صفوى انجام گرفت. ظاهراً به من چنين تفهيم شده بود كه يك بحث جدّى ايدئولوژيك در پيش است، نه يك فرار و پنهان شدن... وقتى آن شب بنىصدر به همراه مجاهدين و با وسيلهاى كه آنها تهيه كرده بودند رفت، من آقاى نوّاب را تا باجه تلفن نزديك بيمارستان [هزار تختخوابى] همراهى كردم. از گفتوگوهايى كه او با من داشت، فهميدم من در يك فرار و اختفا همكارى كردهام. رئوس مطالبى كه گويا نوّاب مأموريت داشت به من تفهيم كند، چنين بود:
ـ شما (يعنى من) راحت شديد؛ ديگر مسئوليتى نداريد.
ـ خطر از بنىصدر دور شد.
ـ آنها (مجاهدين) به خوبى مىتوانند از بنىصدر دفاع و پاسدارى كنند.
ـ اگر بنىصدر لو مىرفت، نهتنها براى شما بلكه براى حزب ملّت ايران هم بد مىشد.
وضع روانى من واقعاً از شنيدن اين حرفها بسيار دگرگون شد. اين حرفها يعنى من آلت فعل شده بودم. مرا به بازى گرفته بودند. برنامه اصلى، يعنى رفتن به بيت امام، منتفى شده بود....»
در خصوص ارتباط بنىصدر با سازمان و نحوه آن، سودابه سديفى از اعضاى دفتر وى نيز مطالبى اظهار داشته كه ضمن آن به پيغام بنىصدر به رجوى مبنى بر آغاز ترور سران حكومت اشاره كرده است:
پس از عزل بنىصدر، عدّهاى از جمله نوّاب او را تحريك مىكردند [كه] به مجاهدين بپيوندد و بنىصدر نيز به وسيله نوّاب با مجاهدين در ارتباط بود. روزى من و عدّهاى در حضور بنىصدر بوديم. نوّاب در ارتباط با مجاهدين دو پاكت و يك روزنامه، كه فكر مىكنم در آن دفاع از بنىصدر مطرح بود، آورد. يكى از نامهها از سازمان مجاهدين خلق بود. نامه ديگر هم اعلاميه چاپى از ناحيه همان سازمان. همه را به بنىصدر داد. نوّاب اصرار داشت [كه] بنىصدر با يكى از سران مجاهدين تماس حاصل كند. بنىصدر پافشارى مىكرد كه با خود رجوى ـ رودررو ـ گفتوگو كند. نوّاب گفت: ترتيب يك تماس تلفنى را با رجوى خواهد داد؛ ولى بنىصدر معتقد بود كه تماس تلفنى دردى را دوا نمىكند و جز سلام عليك پشت تلفن حرف ديگرى نمىشود زد و اين مثمرثمر نيست. نوّاب صفوى استدعا كرد كه اگر پيامى به رجوى دارد، او مىتواند حامل پيام باشد و بنىصدر پيامش را چنين اعلام نمود: «بايد شروع به زدن رأسهاى آنها نمود؛ چاره ديگرى نيست.» سپس محافظت بنىصدر توسط مجاهدين مطرح گرديد كه طرح كلّى آن مورد موافقت بنىصدر قرار گرفت.
حسين نوّاب صفوى، در اعترافات خود در تشريح نحوه وصل نهايى بنىصدر به سازمان، و توضيح نقش خود به عنوان رابط اصلى با سازمان در زمان اختفا، به سوابق روابط سازمان و بنىصدر نيز اشاره دارد.
حجتالاسلام هاشمى رفسنجانى در خاطرات خود اشاره كرده كه در ابتدا نسبت به فرار بنىصدر، تعمدا ممانعتى از سوى دستگاههاى امنيتى، صورت نپذيرفته بود:
يك نظر اين است كه مانع فرارشان [ = بنىصدر و همكارانش] نشويم، زيرا به كلى از اعتبار ساقط مىشوند و چيزى بر مدنى و بختيار و پهلوىها نمىافزايند. نظر امام، اين بوده كه نگذاريم بگريزند، ولى ديشب [ = 20 خرداد 60] از احمد آقا [خمينى] نقل شد كه امام هم، ديگر مخالفتى ندارند.
آقاى احمد قديريان معاون دادستان انقلاب در آن زمان، در خاطرات خود در مورد دستور اجتناب از دستگيرى و تعقيب بنىصدر چنين گفته است:
در رابطه با دستگيرى بنىصدر، ما در حدود سه روز دنبال وى بوديم. بنىصدر و مسعود رجوى در ابتداى كار [از نظر اطلاعاتى و مراقبت] در دست ما بودند. ساعت 12 شب آقاى قدوسى [دادستان انقلاب] نبودند، با آقاى بهشتى رحمهاللّه عليه تماس گرفتم و خدمتشان عرض كردم كه بنىصدر در حدود 2 يا 3 ساعت است پيدايش نيست. آقاى قدوسى هم فرمودهاند كه شما تعقيب نكنيد. ايشان (مرحوم بهشتى) فرمودند كه هرچه آقاى قدوسى فرمودند عمل كنيد. آقاى قدوسى آن شب قم بودند... در هر صورت تماس گرفتيم و ايشان گفتند كه كنترل و تعقيب بنىصدر را قطع كنيد و ما هم قطع كرديم... موضوع از اين قرار بوده است كه حضرت امام فرموده بودند كه نسبت به دستگيرى بنىصدر اقدام نشود، كه اشتباها از فرمايشات حضرت امام چنين برداشت شده بود كه تعقيب و كنترل بنىصدر متوقف شود.
طبق تصوير سندى كه در ضمايم كتاب خاطرات آقاى قديريان درج شده است، معاون دادستان انقلاب طى نامهاى به دادستان كل انقلاب در تيرماه 60، اعلام كرده است كه: «با توجه به تأكيد حضرتعالى، در خصوص قطع مراقبت از آقاى بنىصدر و رجوى اقدام شده است.»
علىاكبر راستگو از جداشدگان سازمان درباره فرار رجوى اين گونه ديدگاه افراد نظير خود را بيان كرده است:
... رجوى بعد از قدرت نمايى ميليشيا در 30 خرداد 60 و عدم سقوط رژيم از تهران فرار كرد و به فرانسه گريخت. اگر وى قدرت را غصب شده مىدانست و به باورهاى خود ايمان داشت يقينا مىبايستى در ايران مىماند و همانند ميليشياى خود... با رژيم مىجنگيد... ولى وى همه هواداران را بدون هيچگونه واهمهاى زير تيغ جمهورى اسلامى گذاشت و فرار كرد... از طرف ديگر رجوى هنگام فرار از ايران دو نفر را بر جاى گذاشت كه مىتوانستند براى رهبرى وى بعدها باعث دردسر شوند. يكى موسى خيابانى و ديگرى همسرش اشرف ربيعى... با وجود موسى، رجوى هيچوقت رهبر بلامنازع سازمان نمىشد و از طرف ديگر رجوى عاشق دختر بنىصدر شده بود و تصميم به ازدواج با وى را در پاريس در سر مىپروراند كه ضمنا رابطه شخص بنىصدر را نيز... از اين طريق مستحكم گرداند.
رجوى در توجيه اين فرار، مطالبى عنوان كرده است كه مىتواند نشانگر سلطهطلبى وى ـ از نخست، حتّى با پذيرش ظاهرى رياست جمهورى بنىصدر ـ باشد. آنچه وى عنوان مىكند، تلاشى است براى موجّه و منطقى جلوه دادن «فرار» و «گريز». به راستى جز اين نمىتوان تصوّر كرد كه خروش مردم ايران، پس از وقوع انفجار در دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى، و سپس نحوه شركت عظيم مردم در دومين انتخابات رياست جمهورى هرگونه اميدى را در ذهن رجوى و بنىصدر زدود. رجوى مىگويد:
بلافاصله بعد از نخستين ضربه نظامى و سلب ثبات و بىآينده كردن رژيم ...، ما مىبايست در زمينه سياسى هم كارمان را متعادل و متوازن مىكرديم و آلترناتيو دموكراتيك خودمان را ارائه مىداديم. با اين ديدگاه بود كه به آقاى بنىصدر ... پيشنهاد تشكيل شوراى ملى مقاومت را كرديم و با تأييد ايشان شورا تأسيس شد ... به اين ترتيب، با تأسيس شوراى ملى مقاومت، آلترناتيو (حكومت جانشين) ما در قبال رژيم ... هم مشخص شد و بُعد سياسى حركتمان با بُعد نظامى آن، متطابق و متوازن گرديد. يك هفته يا ده روز بعد از تأسيس شوراى ملى مقاومت هم جريان پرواز به پاريس پيش آمد. ... پرواز به فرانسه ـ ولو اينكه مبنا و اساسش را حفاظتى تلقّى بكنيم ـ با اين تركيب و با اين شكل بخصوص آمدن، در مجموع در خدمت معرّفى و تثبيت آلترناتيو بود؛ به ويژه كه بر محمل يك عمل بزرگ نظامى (يعنى خود پرواز) نيز سوار بود.
در اولين ساعات روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه 1360 خبرگزارىها و راديو ـ تلويزيونهاى جهان فرار بنىصدر و رجوى را گزارش دادند. اولين گزارش، به صورت تصويرى و كوتاه، در فرودگاه نظامى «اورو» پاريس تهيه شده بود و بنىصدر را با سبيلهاى تراشيده نشان مىداد كه رجوى نيز در كنارش قرار داشت. اولين اطلاعات منتشر شده از اين امر حكايت داشت كه هواپيماى فرار (بوئينگ 707 به خلبانى سرهنگ معزّى) از فضاى كشورهاى عضو ناتو عبور كرده و در يك فرودگاه نظامى متعلق به ناتو نيز فرود آمده است و گويا فرودگاه مزبور، از پيش، براى اين فرود آماده بوده است. با توجه به چهره شناخته شده بنىصدر، محور اصلى اخبار منتشره در رسانههاى بينالمللى، رييسجمهور سابق ايران بود و رجوى در آنها تحتالشعاع وى قرار داشت. خبر تفصيلى زير در همان ساعات اول به سراسر جهان مخابره شد:
ابوالحسن بنىصدر، رييس جمهور معزول ايران، به كشور فرانسه گريخت و از دولت اين كشور پناهندگى سياسى دريافت كرد. بنىصدر با يك هواپيماى بوئينگ 707 نظامىِ ربوده شده در ساعت 45/22 سهشنبه شب، بهطور غيرمجاز، ـ پيش از آنكه هواپيماهاى شكارى نيروى هوايى جمهورى اسلامى ايران كه در تعقيب هواپيماى ربوده شده بودند، به اين هواپيما برسند ـ از مرز ايران خارج شد و با عبور از كشورهاى تركيه، قبرس، يونان و شمال ايتاليا، در يك فرودگاه نظامى واقع در حومه پاريس به زمين نشست. هواپيماى ربوده شده حامل بنىصدر را سرهنگ بهزاد معزّى هدايت مىكرد كه پيشتر نيز هدايت هواپيماى شاه را به قصد مراكش بر عهده داشت. بنىصدر در پاسخ به سؤال يكى از خبرنگاران گفت [كه] تصوّر مىكند به زودى به ايران بازگردد. وى تصريح كرد: از آن جهت فرانسه را به عنوان تبعيدگاه سياسى خود برگزيده است كه قبل از پيروزى انقلاب، بخشى از زندگى خود را در اين كشور گذرانده است و دو دختر وى ـ بهطور دايم ـ در فرانسه اقامت داشتهاند.
مسعود رجوى، يكى از رهبران سازمان مجاهدين خلق كه در مدت زندگى مخفى بنىصدر از او حمايت مىكرد، نيز در كنار رييس جمهور مخلوع ايران ـ كه بسيار خسته به نظر مىرسيد ـ ديده مىشد. همچنين سرهنگ بهزاد معزّى، كه ترتيب دهنده فرار بنىصدر بوده است، همراه وى بود. سپس رشته سخن را سرهنگ معزّى به دست گرفت و به تشريح چگونگى فرار بنىصدر پرداخت. وى گفت: روز گذشته (سهشنبه) برنامه پرواز يك بوئينگ 707 سوخترسانى با پنج نفر خدمه را در اختيار داشت. اين برنامه، يك مأموريت آموزشى عادى بر فراز ايران بود. معزّى اضافه كرد: حدود ساعت بيست و سى دقيقه سهشنبه شب، طبق برنامه پرواز هواپيما، سوختگيرى كامل كرد؛ و در همان موقع، بنىصدر با يك وانت از راه مىرسد؛ طبق برنامه پيشبينى شده، ساعت بيست و دو و سى دقيقه با بوئينگ از فرودگاه نظامى تهران پرواز كرد و رهسپار يونان شد و ساعت چهار و سى دقيقه [بامداد ]در فروگاه نظامى اورو به زمين نشست.
بلافاصله پس از علنى شدن داستان فرار بنىصدر و رجوى، اخبار مربوط به اظهارنظرهاى رسمى و اقدامات ديپلماتيك جمهورى اسلامى در خصوص اعلام مجرميت فراريان و ضرورت استرداد آنها در صدر خبرها قرار گرفت. مهندس ميرحسين موسوى، وزير امور خارجه، اعلام نمود كه ايران بهطور رسمى تقاضاى استرداد بنىصدر را تسليم سفارت فرانسه در ايران، كرده است. وى همچنين اظهار داشت: مداركى عليه بنىصدر در دادگسترى ايران وجود دارد كه به مسئول سفارت فرانسه تحويل داده خواهد شد تا با ارسال آن به فرانسه، براى مقامات فرانسوى محقّق شود كه بنىصدر تحت تعقيب بوده است.
سازمان مجاهدين خلق؛ پيدايي تا فرجام،مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي،ج 2 ،
بهار 1385 ، صص 614 تا 619
منبع: موسسه مطالعات و پزوهشهای سیاسی